مانیمانی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

نبض زندگی ما

جمعه ما

1392/4/29 4:00
نویسنده : مامان مانی
115 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام جوجه قشنگم

به خاطر اینکه شب پنج شنبه دیر خوابیدیم چون سحر خوردیم و نماز خوندم و خوابیدیم صبح جمعه ساعت 1 ظهر بیدار شدیم و شما هم همش میگفتی:بابایی و منتظر بودی تا بابا بیاد و بغلت کنه که بابایی اومد و بغلت کرد و بردت تو حال

خدایا همش ورجه وورجه میکردی و به زور بهت دو تا لقمه غذا دادم همش میگفتی آب آب

منم بهت آب میدادم رفتی و اومدی گفتی:نونوش(چوب شور میخواستی)بهت دادم اما بازم بهونه میگرفتی و نمیزاشتی کاری انجام بدم 

رفتی و خونه سازی هات رو آوردی و وسط حال ولو کردی بعدم ماشین آتش نشانیت رو آوردی بعدم خرسی ها رو 

امروز برای بار پنجم بدون پوشک بودی و اما یه بار کار بد کردی ولی دفعات بعد رو تو دستشویی کارت رو انجام دادی

حتی وقتی میخواستی بخوابی پوشکت کردم بازم وقتی بیدار شدی میخواستی ببرمت دستشویی که منم همین کار رو انجام دادم

برا افطار شما خواب بودی و من و بابایی تنهایی افطار کردیم 

اما بعد که بیدار شدی شروع کردی به شیطنت این روزها خیلی تشنه ات میشه و همش آب میخوای

الان هم هنوز بیداری و داری با دوچرخه خودت بازی میکنی و گاهی هم میای و میزنی رو کیبورد لب تاب و میخندی و میری

قربونت برم وقتی میخوایم نماز بخونیم میای و میگی الله ابر(الله اکبر) و میخوای نماز بخونی 

ولی عاشق اینی که مهر رو بزاری تو دهنت و نمیدونم چرا اینکار رو میکنی

پسرکم همیشه شاد و سلامت باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)