مانیمانی، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

نبض زندگی ما

آخر هفته

1392/6/5 4:16
نویسنده : مامان مانی
303 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام پسرکم

ما آخر این هفته رو با هم رفتیم شمال و باید بگم مامانی هم وقتی رفتیم مغازه گوشیش رو گم کرد 

تو عاشق گوشیم بودی چون توش پر آهنگهای مورد علاقه تو بود

خلاصه غروب چهارشنبه رفتیم شمال و منم کلی اعصابم به هم ریخته بود به خاطر گم شدن گوشیم

چون از جاده فیروزکوه رفتیم شام رو تو دماوند و تو رستوران سفیر خوردیم وقتی تو تو دل من بودی برا اولین بار رفتیم سفیر بعد هم اولین رستورانی بود که بعد به دنیا اومدنت بردیمت آخه تو راه شماله خوب

تقریبا 12 شب رسیدیم شمال و شما خواب بودی اما به محض اینکه از صندلی ماشین بازت کردم و بغلت کردم چشمات رو باز کردی با دیدن در خونه مادر جون اینا گفتی:دایی و خواب از سرت پرید

با زدن زنگ آیفون در باز شد و پدر جون اومد پائین و شما رو بغل کرد و کلی بوست کرد و شما هم همش ناز میکردی

مادرجون و دایی جون هم اومدن رو پله ها و بغلت کردن بعد هم خاله سمیرا اومد شمام هی خودت رو مینداختی تو بغل این و اون

بعد هم همه دور هم چایی میل کردیم و فیلم رسوایی دیدیم و بعدم همه رفتیم لالا

صبح پنج شنبه که بیدار شدیم شما هنوز لالا بودی و بعد یک ساعت بعد بیدار شدی و بعد خوردن صبحونه من و شما رفتیم حموم چون هروقت میریم شمال موهای شما چرب میشه کلی اب بازی کردی و بعد یک ساعت آوردمت بیرون اونم با زور

وقت ناهار هم که شما طبق معمول مشغول باری خودت بودی و هرکاری کردم هیچی نخوردی بعد هم داشتی برا مادرجون سفره رو دستمال میکشیدی که کلی باعث شادی بقیه شدی

بعد از ناهار و استراحت کردن بابایی رفت بیرون و وقتی اومد با هم راهی خونه مامان بزرگت شدیم

که قبلش رفتیم مغازه پسرخاله بابایی که عاشق شماست و بعد نیم ساعت راهی خونه مامان بزرگت شدیم و شما با دیدن پسر عمه هات کلی ذوق کردی 

ادامه دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)