مانیمانی، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره

نبض زندگی ما

نفسک

سلام نفسک این عکسها رو غروب 1393/01/28 ساعت5:56 دقیقه قبل رفتن به پارک ازت گرفتم از بس عاشق تفنگ شده بودی اون تفنگ دستت رو بابایی دو روز قبلش برات خریده بود عاشق این عکست و نگاهت شدم جیگر طلای من   ...
4 خرداد 1393

چند تا عکس از مانی از روزهایی که گذشت

به نام خدا این عکس رو وقتی رفتیم همدان برا یه سفر یه روزه با بابایی و خاله فرزانه و دوست بابا عمو محسن از گرفتیم تابستان 91 این عکسها رو هم تو ماشین ازت گرفتیم تو راه همدان فدای چشای نازت بشم کلی عکس هست که برات بزارم اما انتخاب از بینشون خیلی سخته دوستت دارم جوجه طلا ...
18 مرداد 1392

یاد گذشته ها

به نام خدا پسرکم سلام قبل به  دنیا اومدنت خودم با دستای خودم برات بافتنی بافتم و شما هم همش تو شکم مامانی ورجه وورجه میکردی وقتی بافتنی ها رو میبافتم کلی ذوق میکردم وخوشحال بودم و کلی قربون صدقه ات میرفتم اینم عکس شما با بافتنی هایی که برات بافتم زمستان 1391،شوش،قبر دانیال نبی این عکس هم خونه خودمون قبل اینکه بریم بیرون ازت گرفتم عاشق اینم که برات بافتنی ببافم البته اون کلاه و شال بالا ژاکت هم داره این رنگیه هم شال داره برات یه دست کامل سفید هم بافته بودم گلم دوستتت دارم جیگرم ...
18 مرداد 1392