صحبتهای من و پسری
به نام خدا
پسرکم من تو با هم تو خونه خیلی صحبت میکنیم
همیشه وقتی صدات میکنم و میگم:مانی پسرم
میدوئی سمت منو و میگی:بههه
میگم :خوبی عسلم
میگی:آههه
میگم:اسمت چیه؟
میگی:مائی
میخندم و بغلت میکنم و میبوسمت
میگم:مانی یه شعر بخون
میگی:جوجه جوجه ططایی
بقیه شعرت رو هم نامفهوم و با رقص برام میخوندی بعدم محکم دست میزنی و میگی:آورین
منم برات دست میزنم و میگم:آفرین جیگرم
کلی ذوق میکنی و میخندی همیشه وقتی کاری رو که بهت میگفتم کاری رو انجام بده و درست انجام میدادی منم برات دست میزدم و تو هم یاد گرفتی و همیشه بعد انجام کاری دست میزنی و میگی:آورین
میای پیشم تو آشپزخونه و صدام میکنی
منم میگم بله عزیزم
میگی:آب
منم بهت آب میدم و تو هم با گرفتن لیوان آب از دستم میگی:میسی
منم کلی ذوق میکنم و قربون صدقه ات میرم
میری تو اتاق و میای پیشم و میگی ماما
میگم:بله
میگی:آپو اده(عروسک هاپوش رو میگه بده)
میرم تو اتاقش و از تو کمدش عروسکش رو بهش میدم و میگه:میسی و بعد با ذوق میدوئی و میگی:آپووو
من و تو هر روز کلی با هم حرف میزنیم و تو هم هر روز حرف وجمله های جدید میگی و منم کلی ذوق میکنم و میبوسمت
جوجه طلای من دوستت دارم فراوون