مانیمانی، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

نبض زندگی ما

مانی و نمایشگاه قرآن

به نام خدا سلام نخودچی مامان امروز عصر بابایی ما رو برد نمایشگاه قرآن اولش خیلی آروم بودی و خیلی ساکت تو کالسکه ات نشسته بودی و هیچ درخواستی برای بیرون اومدن از کالسکه نداشتی اما نیم ساعت نگذشت که خواستی بیای بیرون و خیلی بیتابی میکردی بابایی بغلت کرد و تو بغلش بودی تقریبا ده دقیقه تحمل کردی و همش میخواستی بیای پائین و خودت راه بری منم بغلت کردم و گذاشتمت تا خودت راه بری همش میدوئیدی وبلند بلند میخندیدی مردم نگات میکردن و از شادی و خنده از ته دلت لبخند میزدن بهت حتی بعضی ها قربون صدقه ات میرفتن تازه چند تا از غرفه دارها بهت شکلات دادن که شما بدون توجه به این که ماه رمضونه خوردیشون و بعدشم از من آب خواستی که بهت دادم برات کلی سی د...
28 تير 1392